ساعت 6 صبح با زنگ ساعت بیدار شدم اما اونقدر خوابم میومد که گفتم چنددقیقه ای بخوابم. چند دقیقه همان و تا 6:45 خواب موندن همان. یعنی نه وقت داشتم برای مرتب کردن تختم ، نه نرمش کردن ، نه آماده کردن صبحانه ام و نه هیچی. با عجله آبی به صورتم زدم و شلوار جین و پیراهن چهارخانه اسپرتم رو که مخصوص اینجور موقعهاست پوشیدم و پریدم توی ماشین . آقای همسایه با سگش که یک ; Newfoundland غول آسای قهوه ا یه دم در بود اونقدر هول بودم که ندیدمشون ، اون بود که صبح بخیر گفت . این همون همسایه جدیده که تا مدتها اصلا انگار ما رو نمیدید نه سلامی نه علیکی . از وقتی با سگش با مهربونی خوش و بش کردم رفتارش کلی عوض شده . نزدیکیهای آرلینگتون وارد drive through آخرین مک دونالد سر راهم شدم که صبحونه بگیرم، نگوکه بخاطر نوسازی تعطیل بود و بنابراین گرسنه و قهوه نخورده رسیدم اینجا. خوبه که توی کشوم یک شیشه نسکافه و یک قوطی تخمه کدو دارم برای موقعیتهای اضظراری مثل امروز تا از گرسنگی نمیرم . بگذریم.ایملم رو چک کردم دیدم که جلسه هفتگی امروز کنسل شده. ادیسن ( معاون مد رسه) که ماه اخر حاملگیش رو میگذرونه و بقول اینجاییها بشدت حامله ست ، جلسات رو یکی در میون تعطیل میکنه. baby shower یکی دو هفته دیگه ست. ادیسن رو واقعا د وست دارم و میخوام یک دست لباس دخترونه خوشگل برای بی بی بخرم. توی ایران بعد از بدنیااومدن بچه مهمونی میگیرن و اینجا قبلش .مهمونی قبل از بدنیااومدن بچه خوبیش اینه که مادر میتونه راحت توی مهمونی شرکت کنه و ضمنا چیزهایی رو که لازم داره به مهمونها پیشنهاد کنه . و خوبی مهمونی بعد از تولد بچه اینه که مهمونها میتونن بچه رو هم میبینن.
خوب دیگه نزدیک ساعت 9 هست و وقت رفتنه .اولین ایستگاه ساعت 9 کلاس خانم ف با مگی کوچولو ،روز خوبی داشته باشیم.
درباره این سایت