امروز سه شنبه دومین روز تعطیلات بهاره ست . دوشنبه و آخرهفته قبل رو کاملا تلف کردم . تلف کردم یعنی اینکه بهم خوش نگذشته ، یعنی رابطه خوبی با خودم نداشتم .از چیزی احساس نا رضایتی میکنم و نسبتش میدم به محیط اطرافم. اشیا و رنگهای دور و برم رو توی ذهنم عوض میکنم. مثلا فکر میکنم اگر رنگ دیوارها خاکستری مایل به سفید بود و اگر کابینتهای آشپزخونه نو میشد و اگر و اگرحالم بهتر میشد و میدونم که حالم ربطی به هیچ کدام از اینها نداره.
ساعت نزدیک ۱ بعدازظهره .هوای بیرون بهاری اما خنکه . پلور نازک صورتی پوشیدم با شلوار اسپرت خاکستری ،آماده شدم برم بیرون اما دقیقا نمیدونم که کجا و نمیدونم که آیا تغییر جغرافیایی حالم رو بهتر میکنه یا نه؟
شاید برم کتابفروشی کتابی پیدا کنم قهوه ای سفارش بدم و بشینم به کتاب خوندن. بعد برم فروشگاه نزدیک خونه ؟ تماشای میوه ها و گلها و بعدش همونجا غذا بخورم؟ و عصری برم سینما؟میدونم وقتی حالم خوب میشه که شروع کنم به دوست داشتن خودم و بخشیدن خودم از چیزی که نمیدونم چیه.
نوشتن شکرگزاری روزانه رو از فردا شروع میکنم.
راستی امروز یادم باشه گلهایی رو که خریدم بکارم، بگونیا، گل جعفری و یک گلدون کوچولوی حسن یوسف.
درباره این سایت